سریال خسوف قسمت ۱۸
خسوف
قسمت ۱۸.
آتیه به تهران رسیده. میدان آزادی، ماشین رو تا آدرس مقصد حساب میکنه.
میره سر خاک اسفندیار ناصح.
میره کافه. مهتاب که میبینه اون رو جا میخوره و سینی از دستش میافتد. عجیب اینکه مشتریها در آن پشت جا نمیخورند!
آتیه میگه وقتی بهم خبر دادن امیر مرده همه چی برام تموم شد. برای چی زنگ میزدم؟ بابام هم که…
مهتاب میگه وقتی فهمید تو توی مرز، نتونست تحمل کنه. آتیه چی شد توی مرز؟ بگو دیگه. آتیه میگه من هنوز هم نمیدونم چی شد. یهو همه چی به هم ریخت. من رو بردن اون ور مرز، امیر تیر خورد. وقتی بهش فکر میکنم اصلا حالم بد میشه. تو بگو از بچهها چه خبر؟
مهتاب میگه کم و بیش بچهها میان اینجا باز هم. حالا وقت زیاد داری تا ببینیشون.
بحث به سمیرا میرسد. مهتاب میگه کمتر از بقیه میاد اینجا. بهرحال زندگیشون طوری شده که همیشه دوست داشته باشه. در مسیر ترقی و پیشرفت و اینها.
سمیرا در حال سخنرانی در یک جلسه عمومی شبهدولتی است. میگه با تمام احترامی که برای شهردار و فرماندار قائلم، برای آنها درباره تغییر کاربری اینطور جا افتاده که مفسده ایجاد میکند. زنگ گوشیاش میخورد ولی برنمیدارد. مهتاب است. همچنان درباره رانت و فساد شهری سخنرانی می کند.
مهتاب به علیرضا زنگ میزند. علیرضا میگوید در شورای شهر است شیفته میز خدمته. ۴ چنگولی بهش چسبیده. مهتاب میگه علیرضا پاشو بیا کافه کار واجب دارم باهات. ذذ
آتیه به خانه میرود. ماشینش خاک خورده در پارکینگ، پدر فوت کرده، لابد به خاطر ممیزیها و سانسورهای احتمالی و خودسانسوری، این عروس آنهاست که او را در آغوش میگیرد.
مریم بچه دارد. بچه در حال بازی است. مریم گریه میکند. آرمان در رستوران پیش پدر زنش کار میکند. آتیه توضیح میدهد که با آرمان صحبت کرده بوده اما او هرچه از دهنش در آمد به من گفت. مریم تعجب میکند. آرمان وارد میشود و میبینیم که قصد دارد او را در آغوش بگیرد.
آتیه به اتاقهای خانه سرک میکشد.
آرمان را در اتاق کاری رضی میبینیم و پی به همکاری آنها در زمینه آهن و خانه و اینها می بریم.
مهتاب به علیرضا میگوید که چرا به من درباره آتیه دروغ گفتید؟ علیرضا وانمود میکند که نمیداند و نمیدانسته.
مهراب به خواهرش میگوید که من سرم را میکنم زیر برف تا شما خیالت راحت باشد.
بچه امیر و اسما به دنیا آمده است. مهراب برای سالگرد مامان-مرضیه آمده است.
ریحانه، خواهر اسما زنگ زده و گفته که بازداشت شده است.
آتیه خبر دارد امیر زندهست.
مهراب میرود برای آزادی دخترش، از پلیس میخواهد که برای دخترش پرونده تشکیل نشود. پلیس میگوید که در این ۸ ماه گذشته ۳ بار او بازداشت شده است. هر بار یکی از بستگان آمده و کارش را انجام داده است.
ریحانه را در پارتیها گرفتهاند.
مهراب در ماشین میخواهد بداند که چه کسی او را بیرون آوردهاند دفعه های قبل. عمه هوا. اسما و یک بار هم شریکش، رضی!
در خانه بین آرمان و مریم بگو مگو شده است. مریم از اینکه آتیه به آرمان زنگ زده میگوید و آرمان میگوید در حال خودم نبودم. بابام مرده بود و نمیدانستم چه کار میکنم.
سمیرا با شهردار جدید در یک شهری بجز تهران درگیر شده و از رضی کمک میخواهد.
علیرضا در خانه به ترکیه رفتن سمیرا اشاره میکند. اینکه در پاسپورت سمیرا مهر ورود و خروج ترکیه هست. با دایی مهراب رفته بودین آتیه را ببینید.
سمیرا انکار میکند و خبر میدهد آتیه برگشته است.
در نهایت میگوید که این همه تو گندکاریهای من را جمع کردی حالا نوبت من است. دایی مهراب ازت خواسته؟ تنهایت نمیگذارم.
آرمان برای رضی خبر میآورد که آتیه برگشته است و میخواهد چیزهایی را بفروشند، حتی شده زیر قیمت. صحبت تیرآهن و خانه است. رضی راضی نیست و میخواهد او را مجاب کند تا از انگیزه آتیه برای بازگشت، به او خبر بدهد.
آتیه سمیرا و علیرضا را میپاید که وارد شرکت مهراب میشوند. قرار میشود سمیرا دو سه روز اطراف آتیه باشد. از آن طرف رضی به اسما زنگ میزند و از او می خواهد که دور از چشم امیر، او را ببیند.