سریال جیران قسمت ۸ هشتم
آنچه پیش از این باید بدانیم این است که در قسمت پیشین:
صبح در کاخ گلستان خدمه مشغول رفت آمد و آماده کردن صبحانه هستند.ناصر الدین شاه هم کنار جیران مشغول صرف صبحانه است،اما جیران میل ندارد.شاه به او میگوید :《دوباره تلخ شدی دختر
در حیاط کاخ سیاوش ناراحت از میان قراولان میگذرد.در حالی که سلمان از جای بلندی به او نگاه میکند.یکی از قراولان هم اسب سیاوش را برایش می آورد.
در اتاق جیران او پیش خواهرش نشسته و نامه سلمان را میخواند که نوشته سیاوش آزاد شده و میلی هم به قراول شدن نداشته است.گل نسا به خواهرش میگوید:《همین که بلایی سرش نیومده باید قربونی بدیم》
خواجه جمال و عزیز آقا،خواجه مسئول جیران،وارد اتاق می شوند.جعبه ای پر از پول در دست جمال است که شاه دستور داده که آن را برای اهالی روستای جیران بفرستند و پدر جیران هر جور که میخواهد آن را بین اهالی تقسیم کند.دو طومار هم در دست عزیز آقا است که اجازه خروج جیران برای خرید و گشت گذار و رفتن به زیارت و سیاحت است.عزیز آقا میگوید که چند روز دیگر گل نسا را با مستوفی راهی روستایشان میکند.جیران بعد از رفتن عزیز آقا و گل نسا گریه میکند.
شاه دستور میدهد تا اقامت گاه جدیدی برای جیران آماده شود و عزیز آقا هم مسئول آموزش جیران میشود تا به او آداب غذا خوردن راه رفتن و دیگر آداب قصر را بیاموزد.
گل نسا به همراه هدایای شاهی روانه روستا میشود مردم با ساز و دهل جلوی خانه پدر جیران جمع شده و در حالی که پول میگیرند دعا به جان شاه میکنند.گل نسا که موقع آمدن به روستا سیاوش را زیر درخت دیده مقداری غذا برمی دارد و به آنجا میرود.ننه آشوب پیر زن فال گیر زیر درخت به سراغ سیاوش می رود و به او میگوید از مرگ برگشته و در تقدیرش جنگیدن است و از او میخواهد که دوباره به کاخ برگردد.همان موقع گلنسا هم میآید و وقتی سیاوش سراغ جیران را میگیرد گل نسا میگوید:《اونو فراموش کن برای هممون بهتره》
عزیز خان،فرمانده قشون کشور و سلمان خان در حال قدم زدن با یکدیگر هستند.عزیز خان می گوید که امروز با فساد و بی لیاقتی صدر اعظم نجنگند فردا باید وارد جنگ های بزرگتری بشوند.عزیز خان میگوید که به خواست آقا خان در تمام جلسات دربار شرکت میکند و از این بعد هر مجلس وزرا را تبدیل به محکمه ای می کند برای فساد صدراعظم.
سلمان میگوید که وزرای آقا خان هم مثل خودش یک مشت مواجب بگیرند.عزیز خان می گوید که وقتی که آنها به اقتدار اربابشان شک کنند آشوب به راه می افتد.عزیز خان از سلمان می خواهد که در آن زمان به موازات کارهای او خبط و خطاهای آقا خان را به گوش شاه برساند.سلمان قبول می کند،ولی باز هم معتقد است که آنها دارند آقا خان را دست کم میگیرند.
جلسه ای برگذار شده و آقا خان از مستوفی الممالک میپرسد که علت قحطی گوشت چیست؟مستوفی میگوید علتش قوم خویش های خود آقا خان هستند.
محمود خان میگوید که میرزا شفیع با دوستان طماعش چندین گله گوسفند را در کاروان سرا های مختلف نگه داشته و هر روز با خساست سی چهل گوسفند را تحویل قصابی ها میدهند،فعلا هم موجودی گوسفند فقط دست میرزا شفیع است.
آقا خان میگوید:《بفرستین میرزا شفیع رو بیارم اینجا هزار ضربه شلاق بزنند تا خشم مردم فروکش کنه》همه به هم نگاه میکنند و هیچ کس حرفی نمی زند.مستوفی میگوید که میرزا شفیع به همه حق حساب داده یا با گوشت یا با پول و کسی حاضر نیست که او را دستگیر کند.آقا خان به علی خان میگوید که او برای دستگیری میرزا شفیع برود.علی خان میگوید که میرزا شفیع به افراد او و فراوان مطبخ روزی هفتاد لاشه گوسفند میدهد.خود آقا خان میگوید که افرادش را میفرستد تا میرزا شفیع را بیاورند تا صد چوبش بزنند.مستوفی میگوید که شنیده که سهم صدر اعظم را هم به پسرش داده اند.صدر اعظم دست پاچه شده می شود و می گوید که خودش شخصا به مسئله قحطی گوشت رسیدگی میکند.
بعد از جلسه،آقا خان به عزیز خان میگوید که دیگر احتیاجی نیست در جلسات شرکت کند و به امین خان کاتب هم میگوید که هرچه نوشته قلم بگیرد.
کفایت خاتون به دیدن آقا خان میاید.آقا خان به او میگوید که از دست میرزا شفیع درمانده شده و از او میخواهد که مشکل را حل کند.کفایت خاتون میگوید که اول باید خواسته او انجام شود،مستوفی مالیات زیادی برایش بریده است.آقا خان میگوید که همین الان انشا میکند که نصف را از او بگیرند،اما کفایت خاتون میگوید که هفت هزار اشرفی نصفش هم زیاد است.آقا خان دستور میدهد که ثلثش را از او بگیرند.موقع بیرون رفتن کفایت خاتون میگوید که مشکل گوشت را حل میکند.
سیاوش پیش سلمان می رود و می خواهد که جزو قراولان باشد.سلمان دستور میدهد تا به او رخت لباس بدهند و حقوق یک ماهش را هم پیش بدهند.