سریال راهزنان قسمت ۲۴۴

آلپ ارسلان در دفتر به اتاقی می رود که انیشته و خدیجه و سردا هستند. او به خدیجه میگوید که قرار است سردا در خانه هرمز بماند و انیشته آنها را می رساند. سردا به آلپ ارسلان میگوید که میداند آلپ ارسلان از او دلخور است، اما اگر حرف بزنند سو تفاهم ها را برطرف میکنند. آلپ ارسلان میگوید که این قضیه برای او شبیه سوءتفاهم نبوده است. سپس می رود.
در اتاق هرمز، او از یاشار میپرسد که نقطه ضعف مرسل چیست؟ یاشار میگوید که او نقطه ضعفی ندارد. سپس میگوید که مرسل یک نور چشمی دارد که به او خیلی وفادار است، اما اگر او را بکشند، مرسل نیز نور چشمی هرمز را خواهد کشت و حتما الیاس کشته می شود. هرمز اسم نورچشمی مرسل را می پرسد و یاشار میگوید که او صدیق است که از افراد بازجویی بوده است.
امینه و گونول به خانه جیران می روند. امینه در مورد نا امنی شرایط برای گونول به جیران میگوید و از او میخواهد که گونول را با شناسنامه جدید از کشور خارج کند و بعد از او تیپی نیز برود. جیران میگوید که گونول میتواند به صورت قانونی برود، اما در مورد تیپی فعلا نمیتواند کاری بکند، زیرا فعلا از کار تعلیق شده است، اما امیدوار است که به زودی شرایط به حالت قبل برگردد و آن وقت اگر بتواند به آنها کمک میکند.
سردا در خانه هرمز در اتاق پیش مروه است و با گوشی مروه به هرمز علی پیام می دهد و با هم صحبت میکنند. مروه نگران است که کسی متوجه بشود. سردا به او اطمینان می دهد که کسب متوجه نمی شود و به او میگوید که آنها دیگر دوست و همراز هستند.
در پذیرایی ، خیریه به مریم میگوید که میخواهد هرمز علی و سردا را به عقد یکدیگر در بیاورد. مریم از این حرف او کلافه می شود. خیریه میگوید که آنها در هر صورت راه رسیدن به یکدیگر را پیدا خواهند کرد. سپس میگوید که پسر شاهین را نیز برای مروه در نظر گرفته است.
شب همه در ویلا جمع می شوند و جلسه برگذار می شود. اونال میگوید که اگر همه با تجارت دارو در کنار اسلحه موافق هستند، اکرام و ایلکر و اندر در این مورد اقدام کنند. الیاس میگوید که مرسل امروز پیش آنها آمده و آنها را تهدید کرده بود که حق ندارند غیر از اسلحه تجارت دیگری بکنند و همچنین زکی را نیز کشته و رفته است. اکرام میگوید که مرسل را می شناسد. سپس علت کشتن زکی را می پرسد. هرمز میگوید که زکی گفته بود پشت همه این قضایا ، مرسل است. اکرام میگوید که مرسل هرمز را تهدید کرده است و شاید با او مشکلی داشته است و این قضیه ارتباطی به تجارت بقیه ندارد. یاشار و تیپی میگویند که مرسل آنها را نیز تهدید کرده است. هرمز میگوید که عجیب است که فقط آنها تهدید شده اند و مرسل با اکرام و اندر و ایلکر و ایلماز که تصمیم به این تجارت گرفته اند، کاری ندارد. اکرام غیر مستقیم می فهماند که این قضیه مشکل آنهاست. یاشار میگوید که در این صورت آنها به تجار مشغول می شوند و افرادی که تهدید شده اند نیز مشغول مبارزه با مرسل می شوند. اکرام با حرص میگوید که اگر کسی از افراد میز بخواهد که به تجارت آنها خدشه وارد کند و سعی کند تقصیر مرسل جلوه دهد، با او برخورد میکند. یاشار نیز غیر مستقیم اکرام را تهدید میکند تا حواسش را جمع کند.
ظفر و ازبر و خورشید و ثروت در گلخانه هستند. هرمز و تیپی و الیاس و یاشار و آلپ ارسلان به آنجا می روند. هرمز به آنها میگوید که امشب قرار است یک محموله بار از طرف اندر و ایلکر جابجا بشود و مرسل از طریق شخصی به نام صدیق قرار است به آن محموله حمله کند. او از آنها میخواهد که صدیق را بگیرند و بیاورند. او میگوید که الیاس و آلپ ارسلان و افرادش قرار است نقشه ای بکشند و طبق آن عم ل کنند.