سریال آخرین تابستان قسمت ۲۴

آکگون اسلحه را می گیرد و لطیف هم التماس می کند تا او را نکشد. آکگون نمیداند باید چه کند و مات و مبهوت مانده که جلوتر ایست بازرسی است و آکگون به سونر می گوید: «وانسین! باید بریم! اینجوری همه مون گیر میفتیم. » سونر هم حرف او را گوش میدهد و جلوتر از ایست بازرسی آکگون و لطیف را پیاده می کنند.
سونر به آکگون زنگ میزند و با عصبانیت از او می خواهد فورا لطیف را بکشد و برای این که تهدیدش کند، ویدیویی از یامور نشانش میدهد که تحت تعقیبشان است و اگر کارش را درست انجام ندهد، یامور را زنده نمی گذارد. آکگون چشمانش را می بندد و به سمت لطیف شلیک می کند.
جانان بعد از طلاق، به دستشویی می رود و گریه می کند و به حلقه ی توی دستش خیره می شود. بعد هم به سلیم زنگ میزند و از او می خواهد تا بعد از ظهر به خانه بیاید تا با بچه ها صحبت کنند.
آکگون بعد از تمام شدن کارش فورا به دفتر کار جانان می رود که یامور انجاست و به محض دیدن او و این که سالم است در آغوشش می گیرد. بعد هم از یامور می خواهد که همراهش بیاید.
جانان در مورد طلاقشان به بچه ها توضیح میدهد و سلیم تمام مدت سکوت می کند. آلتای خیلی ناراحت است و از دست مادرش عصبانی است.
یامور دور از چشم جانان به دیدن آکگون می رود و آکگون از او می خواهد هرجا می رود با هم بروند.
یامور لبخند میزند اما می گوید: «مامانم خواسته ازت دور باشم و تازه من فردا میرم کان رو ببینم. نمیخوام ناراحت شی اما ما نباید با هم دیده بشیم.»
آکگون موهای او را نوازش می کند و می گوید: «ناراحت نشدم. مشکل از تو نیست… » جانان از پنجره آنها را می بیند و اعصابش بهم می ریزد اما سکوت می کند.
سلیم سر شب به اکگون می گوید که به زودی به استانبول برمیگردند و بعد در مورد لطیف می گوید: «حتما تا الان یه گلوله تو سر لطیف خالی کردن.»
اکگون آشفته می شود و به سمت سینک می رود و به صورتش اب می پاشد و بعد با ناراحتی می گوید: «چیزهایی که به سرم اومده همش به خاطر توئه. هرچی بلا سر لطیف اومده به خاطر توئه و من میدونم که اصلا عین خیالت نیست! حتما خواستی از طریق زنش بگیریش! این داستان خیلی واسه من آشناست. همینجوری به مادر من نزدیک شدی نه؟ » سلیم از حرف های او سر در نمی آورد و از اکگون می خواهد به اتاقش برود!
یامور مادرش را به دفتر حقوقی میبرد که همه چیز را برایش چیده و جانان دوست ندارد قبول کند که آنجا بماند اما یامور راضی اش می کند تا به آرزویی که همیشه داشته برسد.
شب سونر دوباره به آکگون زنگ میزند و باورش نمی شود که او لطیف را کشته باشد و آکگون هم عکسی از لطیف که روی زمین افتاده برایش می فرستد و خیالش را راحت می کند اما یاد صبح می افتد که گلوله را به سمت دیگری نشانه رفته و بعد هم از لطیف خواسته بود هرچه سریعتر گم و گور بشود!