علی موسیو، سوسیال دموکرات ملیگرای ایران
علی موسیو
۱۹۱۰-۱۸۷۹
سوسیال دموکراسی انقلاب
کربلایی علی موسكو، در شهر تبريز به دنا آمد و رشد کرد.
محل زندگی او محله سوبر تبريز بود. او را میتوان پیشوای گمنام انقلاب مشروطه نامید.
هرچقدر نقش او بزر بوده، اما اطلاعات کمتری دربارهاش وجود وارد. سفر کردهای به اروبا و عثمان، مسلط به زبان فرانسوا، ديدار مرده از اتروش و قفقاز و استانبول که در تبريز، کارخانه چینی سازج تاسيس کرد و به دوبال گسترش این صنعت در ایران بود.
آشناییاش با انقلاب کبیر فرانسه، مقاسه و مثال از این رویداد را در بانش متداول ورده بود. با انقلابيون روس هم در قفقاز ارتباطات گستردهای دارت.
در گرجستان به آشنایی با انقلابيون پرداخت.
انجمنی به نام مركز غیبی بنا نهاد که در حققت کمیته حزب اجتماعيون عاملون بود. در سالهای نخست مشروطه در تبريز، امنت شهر در دست مجاهدين بود که درگیریهای خونینی با فراشهای قلعهبیگیها داشتند. او شبی نبود که در این دوره به حل این معضل مشغول باشد.
احمد کسروی دربارهاش نوشته که مرحله دوم انقلاب مشروطه که تمایلات دموکراتیک در آن بيشتر بود، نقش علی موسكو و شعبا آن در ایران و قفقاز، نقش بسزایی داشتهاند.
در راز تشکیل سامان سراسری حزب اجتماعیون-عامیون اما یک تراژدی روی میدهد. او به أمراه دو سرش، و عدهای دیگر تلاش زیادی کرد. از جمله انتقادات که میتوان به او طرح کرد، الگوبرداری بیش از حد از روسه، حزبهای کارگری روسه و حتی ترجمه مرامنامه آن به عنوان مرامنامه حزب خود است. اما حتی اگر این انتقاد را هم به او وارد بدانیم، چیزی که مسلم است، توانایی خارقالعاده او در تشکیلات، سازماندهی و عزم او برای کار حزب در ایران است.
مرکز غیبی به رهبری علی موسیو، مبتکر ایجاد و تربیت واحدهای مسلح خلقی در دفاع از انقلاب مشروطیت بود. چهرههایی چون ستارخان در اثر این ابتکار بدل به قهرمانان انقلاب شدند.
احمد کسروی در تاريخ مشروطه، با اشاره به تشکیلات آن مینویسد که در شهر به یکباره فضا تغییر کرد و همه آهنگ جانفدایی برای آزادی و ایران سر عاده بولند. پس از کار، بازار تعطل میشد و همه به نبال مركز تربيت و آموزشی بوند که حزب در هر محلهای بنا مرده بود.
کسروی آورده که از کوچهها که میگذشتی، این شعر به گوش میرسید:
دولت مشروطه ما زنده وجاوید باد ملت مشتاق ایران زنده و جاوید باد”
اما یک تراژدی خانوادگی هم بر این نام سنگینی میکند. در زمانی که ارتش روسیه تزاری با همکاری انگلیس و نیز باتوافق دربار قاجار، به تبریز رسیده و وارد شهر شدند. با ورود سربازان تزار، عدهای از رهبران و فرماندهان قیام تبریز و مسئولین حوزههای اجتماعیون _ عامیون دستگیر گشتند. دشمن برای انتقام از انقلاب مشروطه و مردم ایران، عدهای را محکوم به مرگ کرد.
خانه علی موسیو غارت شد و دو فرزند ۱۸ و ۱۶ ساله او دستگیر شدند. در روز دهم دی ماه ۱۲۹۰ خورشیدی (روز عاشورای ۱۳۳۰ قمری) تبریز در سکوت پر اندوهی به سر میبرد. ۸ تن از بازداشت شدگان که دو فرزند علی موسیو نیز در میان آنها بودند در محاصره سربازان روسیه تزاری به سوی میدان اعدام برده میشدند. اینان عبارت بودند از: ثقةالاسلام، شیخ سلیم ضیا العلما، محمد قلی خان، صادق الملک، آقا محمد ابراهیم و حسن پسر ۱۸ ساله علی موسیو و برادر ۱۶ ساله او قدیر.
. زندگی و مبارزه علی موسیو، خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.
عدهای از میهن پرستان و انقلابیون شریف ایران در چنگال سربازان بیگانه در شهر و زادگاه خودشان به سوی مرگ روان بودند. کسروی در تاریخ هجده ساله آذربایجان صحنه را چنین توصیف کرده: «هنگامه دل گداز بس سختی میبود… مرگ سیاه یک سو و غم و درماندگی کشور یک سو، خدا میداند چه دل سوختهای درآن ساعت میداشتند. ثقةالاسلام به همگی دل میداد و از هراس و غم ایشان میکاست… چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم (از مسئولین اجتماعیون – عامیون) بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی و مشت به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقةالاسلام بود، همچنان بی پروا میایستاد… بالای کرسی رفت. سوم ضیا العلما را خواندند… به روسی با افسر سخن آغاز کرده میگفت ما چه گناه کردهایم… آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟ دژخیمان دست او را از پشت بستند و با زور بالای کرسیش بردند. چهارم صادق الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند، او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان را به گردن انداخت. ششم قلی خان که پیرمردی بود را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود (پسر ۱۸ ساله موسیو) جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: “زنده باد ایران»، «زنده باد مشروطه» و پس از او نوبت قدیر پسر شانزده ساله رسید و او را نیز (با توجه به کینهای که به علی موسیو داشتند) بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند. روسیان برای آنکه دژخویی خود را نیک نشان دهند، باری آن نکردند چشم هایاینان را بندند یا چون یکی را میآویزند و بالای دار دست و پا میزند دیگران را دور نگه دارند. برادر را روبروی چشم برادر به دار کشیدند. چنانکه از پیکرهها پیداست دژخیمان از ناآزمودگی ریسمانها را چنان نینداختند که زود آسوده گرداند. بیشترشان تا دقیقهها گرفتار شکنجه جان کندن بودهاند. ”
به این ترتیب ارتجاع با همدستی نظامیان تجاوزگر خارجی، انتقام خود را از انقلاب گرفت به ویژه کینه حیوانی نسبت به علی موسیو با اعدام دو نوجوان بی گناه او به خوبی هویدا است. زندگی و مبارزه علی موسیو، خاطره نازدودنی پایداری تبریز در انقلاب مشروطه یعنی سرچشمه تاریخ معاصر ایران است.
از مرگ علی مسیو روایتی وجود دارد که پس از انتقال ستارخان و باقرخان به تهران و در این اوضاع ناآرام وی به سفارت روس دعوت میشود؛ یعنی همان جایی که عاملان بهدارآویختن فرزندانش در ظهر عاشورا به آن منتسب بودند! گفته میشود که او پس از حضور در این سفارت با خوردن غذای مسموم جان خود را از دست میدهد؛ هرچند بعید به نظر میرسد که شخصی با درایت و سیاست علی مسیو که به مشروطهخواهان آذربایجان خط فکری میداده، به دعوت قاتل پسرانش جواب مثبت داده و از غذای مسموم آنها خورده باشد؛ ولی هیچ روایت دیگری از مرگ وی در دسترس نیست.
–