سریال راهزنان قسمت ۲۴۹ دویست و چهل و نهم

جیران ، الیاس و آلپ ارسلان و بحری را به پارکینگ خانه خودش می برد. بحری به الیاس و آلپ ارسلان میگوید که شاید بهتر باشد خودشان را تسلیم کنند تا افراد بیشتری آسیب نبینند. الیاس از حرف او کلافه شده و یادآوری میکند که هرمز از آنها خواسته بود که خودشان را پنهان کنند تا دستگیر نشوند و اگر آنها به زندان بروند، هرمز از دیدنشان عصبانی می شود.
در زندان، تیپی و انیشته برای خواب به اتاق می روند. یاشار به هرمز میگوید که میتواند برای خلاص شدن از شر مرسل ، به افرادش بگوید که او را پیدا کنند و جایش را به الیاس بگویند تا سراغش برود. هرمز با کلافگی میپرسد که افراد او چگونه میتوانند الیاس را پیدا کنند؟ یاشار با خونسردی میگوید که او الیاس را می شناسد و حتما الیاس در خانه جیران است. هرمز به حرفهای یاشار اهمیت نمیدهد. یاشار برای خواب به اتاق می رود.
در خانه هرمز، هرمز علی پنهانی به اتاق سردا رفته و در حال بوسیدن یکدیگر هستند که مریم وارد اتاق می شود. او با عصبانیت از هرمز علی میخواهد که بیرون بیاید و به خانه مادرش برود. بقیه اهل خانه نیز از سر و صدا بیدار شده و متوجه ماجرا می شوند. مریم به هرمز علی میگوید تا زمانی که پدرش از زندان نیامده ، دیگر به آن خانه نیاید.
در زندان یاشار بیدار شده و دوباره پیش هرمز می رود. هرمز که در حال فکر کردن به مریم بود، از یاشار میپرسد که تا به حال کسی را دوست داشته است؟ یاشار میگوید که با آدمهای زیادی بوده است و حالا نیز کسی را دوست دارد که او خودش خبر ندارد ، زیرا اگر قرار بود خبر داشته باشد دیگر اسم یاشار بی کس نبود. هرمز از حرفهای یاشار کلافه شده و به اتاق می رود.
خورشید هرمز علی را به خانه جیران می رساند. هرمز علی موضوع را پیش همه میگوید. الیاس عصبی شده و از اینکه هرمز علی در شرایطی که پذرش در زندان است و آنها فراری هستند و اوضاع خانواده به هم ریخته است، به فکر خودش است، او را سرزنش میکند. هرمز علی کلافه می شود. آلپ ارسلان از واکنش هرمز علی عصبانی شده و به او حمله کرده و او را به شدت کتک می زند. بحری آنها را جدا میکند. جیران که به طبقه بالا رفته بود پایین آمده و با دیدن سر و وضع هرمز علی می پرسد که چه کسی او را زده است؟ الیاس میگوید که او عصبی شده و هرمز علی را زده است. جیران که متوجه می شود کار آلپ ارسلان بوده است، کلافه می شود. سپس برای هرمز علی یخ می برد تا روی صورتش بگذارد.
روز بعد در زندان، به تیپی میگویند که زنش به ملاقات آمده است. تیپی با شوق آماده شده و به اتاق ملاقات می رود. او از دیدن مرسل جا خورده و عصبی می شود. مرسل از تیپی میخواهد که یاشار را بکشد تا او را از زندان بیرون بیاورد. تیپی عصبانی شده و چنین چیزی را قبول نمیکند. مرسل با تهدید میگوید که آن وقت خانواده او در خطر خواهند بود. سپس می رود. تیپی کلافه و مردد می شود.