سریال چکاوک قسمت ۷۵ هفتاد و پنجم

در خانه مراد ، خدمتکار میگوید که ممکن است گلچه سراغ فریده را بگیرد. مراد از او میخواهد به گلچه بگوید که فریده دیگر نمی آید. گلچه حرف مراد را شنیده و شروع به گریه میکند و میگوید که فریده را می خواهد. مراد گلچه را به خدمتکار سپرده و می رود.
در مدرسه فریده پیش ماسور می رود و میگوید که اگر کسی برای تدریس احتیاج داشت به او خبر بدهد، زیرا دنبال کار میگردد.
در خانه مراد ، خدمتکار خوابش برده و گلچه پنهانی از خانه بیرون می رود.
در بیمارستان کامران به اتاق نریمان رفته و به او آمپول می زند. دکتر پیش کامران رفته و میگوید که در نتایج آزمایش نریمان چیزهای مشکوکی دیده می شود و ممکن است عوارض آمپول باشد. کامران میگوید که به خاطر بارداری است و ربطی به آمپول ندارد.
خدمتکار مراد به محل کار او رفته و با آشفتگی خبر می دهد که گلچه گم شده است. آنها با هم بیرون می روند تا دنبال گلچه بگردند.
در بیمارستان دکتر به اتاق نریمان رفته و متوجه می شود که پای نریمان بی حس شده است. نریمان آشفته شده و گریه می کند.
آزلیا در خانه لباسهای تن خود را پاره کرده و دستش را لای در میگذارد و در را محکم می بندد تا دستش آسیب ببیند.
مراد به مدرسه پیش فریده رفته و میگوید که گلچه گم شده است. فریده همراه او می رود تا دنبال گلچه بگردد.
خدمتکار آزلیا به خانه می رود و با دیدن وضعیت آزلیا نگران و متعجب می شود. آزلیا به دروغ میگوید که دزد به خانه آمده و به او حمله کرده است. او از خدمتکار میخواهد که به کامران خبر بدهد زیرا دکتر نیاز دارد.
گلچه در حیاط داخل لانه سگ رفته و آنجا خوابش برده است. فریده و مراد آنجا را می گردند و گلچه را پیدا میکنند. فریده گلچه را داخل اتاق می برد.
مراد همه خدمتکاران خانه را اخراج می کند. او به اتاق گلچه می رود. گلچه در خواب و بیداری فریده را مامان صدا می زند.
کامران به خانه آزلیا می رود و دست او را پانسمان میکند. آزلیا از او میخواهد که شب آنجا بماند زیرا می ترسد. کامران به ناچار قبول کرده و به اتاق بغل می رود.
مراد فریده را به مدرسه می رساند. فریده به اتاق رفته و با بالش خود یک عروسک درست میکند. سپس می خوابد.
صبح آزلیا با سینی صبحانه به اتاق پیش کامران می رود. کامران بیدار شده و میگوید که باید برود و صبحانه نمیخورد. هنگام رفتن، خدمتکار آزلیا از کامران حال نریمان را می پرسد. کامران از او می شنود که پای نریمان لمس شده است. او متعجب شده و به سمت بیمارستان می رود. آزلیا نیز همراه او می رود.
در خانه سیف الدین سر میز صبحانه در مورد آزلیا صحبت می شود. مژگان میگوید که حس خوبی به آزلیا ندارد و او ناگهانی دارد زندگی آنها شده و همه جا حضور دارد. سیف الدین نیز به آزلیا مشکوک می شود.
در بیمارستان کامران به اتاق پیش نریمان می رود. نریمان به خاطر وضعیتش گریه میکند. دکتر پیش کامران آمده و میگوید که باید وضعیت را به وزیر بهداشت گزارش بدهد. کامران میگوید که برایش اهمیت ندارد و او به روش درمان خودش مطمئن است.
آزلیا در سالن منور را می بیند. منور میگوید که تقصیر کامران بوده است،زیرا با تزریق آمپول باعث این مشکل برای نریمان شده است.
فریده به خانه مراد رفته و عروسک را به گلچه می دهد. او به مراد میگوید که از کامران جدا شده است و میخواهد دوباره مشغول به کار بشود.