سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۸ هشتم

مرتضی و غلام وارد کافهای شیک میشوند که متعلق به فرید است.
فرید در طبقه زیر نشسته است. او را از پشت میبینیم. فرید، دختر است. اسم مستعارش فرید است. اسم واقعیاش نصرت است. باباش آرزوی پسر داشته، ۷ تا دختر نصیبش شده.
ابی میخواهد رازهایی را با آنها در اختیار بگذارد. فلشی به او میدهد که به کامپیوتر فروش بزنند و سیستم هک شود و میفهمند سیاوش کجاست.
مرتضی فکر میکند دختره از اون خوشش اومده. وارد آژانس هواپیمایی میشوند. در نهایت مشکلی که پیش میآید این است که نمیدانند فامیل سیاوش چیست. در نهایت از ابی میفهمند که اسم کاامل و واقعیاش فرهنگ بادکوبه است.
فرید پیدا میکند که رفته استانبول. حالا مشکل بعدی خودش را نشان میدهد. پول ندارند بروند. هاشم مککویین به آنها میگوید احتمالا ممنوعالخروج هستید. بحث به خروج غیر قانونی میرسد. و اینکه خطرناک است و اینها. به دنبال فردی به نام تخریبچی هستند که آدمپران است. در یک قهوهخانه قلیون میکشد. حسن آقا تخریبچی به آنها میگوید یا باید پاسپورت جعل کنم یا قاچاقی بفرستمتون. اگر هم لباس ببرند در ساک چمدون هر کدام ۲۵۰ دلار میگیرند و سفرشان هم مجانی در میآید.
برنامه با آدم پران برای امشب ردیف میشود که بروند. غلام به خانه میآید. دیدار غلام با ستاره بسیار صمیمانه است. این موضوع عاطفه دختر خالهاش را حساس میکند اما در نهایت اوضاع به خیر میگذرد.
یک نفر لباس ها را برای غلام خردپیر میآورد. برنامه سفر را چک میکند. هاشم مشکوک شده و میگوید همه از ترکیه لباس میآورند ایران شما چطور از ایران به ترکیه جنس میبرید؟ ظاهرا لباس محلی هستند.
ستاره، خبر میدهد که پلیس آمده دم خر خانه. در کوچه پر از پلیس است. فرار میکنند و تاکسی دربند میگیرند.
سراغ ابی میروند. ابی میخواهد به فرید(نصرت خانم)پیشنهاد ازدواج بدهد.
وقتی آنها را عازم رفتن میکند در دلش میگوید که همچین بروید که برنگردید. نقشهای دارد.
مرتضی و غلام در حال رفتن هستند که در ماشین، آهنگ جیگیلی امیر تتلو را گوش میکنند. مرتضی ذوق رفتن دارد و مایواش را چک میکند. مرتضی نگران لو رفتن توسط دایی پیش پلیسهاست.
در راه ترکیه که هستند راننده جواب آنها را درست نمیدهد. مغز راننده را که میخورند آنها را تهدید به پیاده کردن میکند.
پیشبینی قبلی:
در قسمت هشتم سریال ساخت ایران میبینیم که فرید، راه حل تازهای پیش پای غلام و مرتضی میگذارد.
فرید که یک شخصیت زیرزمینی و البته با نفوذ است از آنها میخواهد تا کاری تازه انجام دهند که به ازای آن به خواسته خود برسند. او وعده میدهد که در این صورت است که میتوانند هم به سیاوش،هم به پولها برسند.
از آن طرف، ستاره چشمش غلام رو گرفته و از سادگی و صاف بودنش خوشش اومده و سعی. میکند حضورش را در زندگی او پررنگ تر کند.
اما عاطفه میان او و غلام است. رقابتی میان آنها شکل میگیرد اما هنوز زود است تا به مجادله یا پیروزی کسی بدل شود.
غلام هرچه به پولها نزدیکتر میشود، با چالشهای تازهای روبرو میشود و در مخمصه قانونی و یا در حقیقت غیر قانونی بیشتری گرفتار میشود.
ستاره نگران شغل آینده غلام، فکر ازدواج با او و همچنین آینده زندگی خودش است و سعی میکند به او سر و سامانی بدهد.