سریال جناب عالی قسمت ۴ چهارم
مرسده که از طریق بابک از ماجرای پست گرفتن آینده امیرعلی با خبر شده برای او اسپند دود کرده و داخل اتاقش میرود. او میگوید که صبح هم برایت صدقه گذاشتهام. خواب دیدم با موتور بابا داشتی در اتوبان کردستان شمال به جنوب میرفتی که یک کامیون زباله به تو زد.
مادرش میشنود و دلش آشوب میشود. به مادر و پدش خبر میدهد. پدرش از حال میرود که استاد میرهادی با او تماس میگیرد.
شب، نازنین دم در است و در ماشین. میپرسد من غریبهام؟ امیرعلی میگوید گذاشتی رفتی. نازنین فهمیده که وزیر شده است و میپرسد من نباید بدانم؟ امیرعلی جان صدایش میکند. امیرعلی میگوید وزیر نمیشوم. نازنین میگوید خب من که دوستت دارم. هستم. شاید این تلنگر بود به من. امیرعلی میگوید تو مرا شکستی. فیلمهای دهه ۶۰ رو یادته؟ توی اکثرشون دو تا دیالوگ بود که استفاده میشد: تو یک مهره سوختهای. تموم کن این نمایش عامهپسند رو.
سر کوچه داییاش میگوید بیا ماشین را هل بده و کار جدیدش را تبریک میگوید. امیرعلی فکر میکند که خبر شغل جدیدش را دارد اما فقط ماجرای پیک موتوری شدنش را مطلع است.
پدر و مادر امیرعلی همه محل را شیرینی میدهند و خبر را به همه میدهند. شب، مادرش به او پیشنهاد میکند محافظ بگیرد. کاری نکند که بیفتد گیر اخبار ۲۰:۳۰ که حوصله آنها را اصلا ندارم. کاری نمیکنی به رئیس جمهور بر بخورد. بیکار میشوی میافتی ورِ دلِ من. اگر یک موقع تجمع اعتراضی دیدی انگار نه انگار چیزی شنیدی یا دیدی. از این سفرهای استانی هم نرو که تا بروی بیایی دل من هزار راه میرود. دیگر اینکه جوگیر نشی بخواهی رئیس جمهور بشویها.
در یک جلسهای با افراد زیادی به او میگویند سوابقت را بررسی کردیم آدم مسئولیتپذیری هستی. استاد میرهادی از او تعریف میکند. امیرعلی شرایطش را در یک پوشه نوشته و به افراد ارائه میکند. از این مساله تعجب میکنند.
بابک در ساندویچفروشی از اینکه چنین شرایطی ارائه کرده و دربست نپذیرفته گلایه میکند. میگوید میرفتی استعفا میدادی قهرمان میشدی. مگر ندیدی شعار میدن وزیر بیلیاقت استعفا استعفا؟