سریال قیام عثمان قسمت ۳۲۵ سیصد بیست و پنج

عثمان به نیکولا میگوید که باید با یکدیگر متحد شوند. نیکولا با طعنه میگوید که او یک فرمانده بزرگ است و احتیاجی به اتحاد با کسی ندارد. عثمان میگوید که او اگر به کسی احتیاج نداشت، فرماندهان را جمع نمیکرد و جلسه تشکیل نمیداد.
زسپس میگوید که گیخاتو فهمیده است که نیکولا فرماندهان را برای اتحاد با خودش جمع کرده و برای همین افرادش را برای کشتن او فرستاده بود.عثمان میگوید که ارتش بیست هزار نفری به کمک گیخاتو می آید و نیکولا حتی قلعه ای برای ماندن ندارد و او را نابود خواهند کرد. نیکولا متوجه می شود که راه چاره ای ندارد. عثمان از نیکولا میخواهد که او را پیش امپراطور ببرد تا با او صحبت کند.
وزیر پیش گیخاتو می رود. گیخاتو میگوید که ارغون ارتش بیست هزار نفره برای او میفرستد و او میخواهد ارغنون را نابود کند و خودش فرمانروای کل سرزمینها بشود. وزیر میگوید که سلطان مسعود حتی با وجود اینکه در بستر بیماری است،همچنان قدرتمند است. گیخاتو میگوید که قدرت او از همه بیشتر است و بعد از مرگ سلطان مسعود، پسر او در ظاهر سلطان می شود و وزیر را نائب السلطنه او خواهد کرد. نوچه گیخاتو پیش او آمده و میگوید که نتوانستند نیکولا را بکشند زیرا عثمان آمده و با آنها درگیر شده است. گیخاتو عصبانی می شود. گوندوز پیش گیخاتو می رود. گیخاتو میگوید که ارتش بیست هزار نفری برای او می آید و باید ابتدا قلعه اینه گل را بگیرند و بعد آشوب ترکمن ها را از بین ببرند. گوندوز میگوید که اینگونه با این تعداد ارتش موجب قتل عام می شوند. گیخاتو میگوید که عاقبت آشوبگری همین خواهد بود.
وزیر به کاروانسرا برمیگردد. کونور دست خودش را در جنگل با خنجر زخمی کرده است تا نشان دهد که افراد عثمان با او این کار را کرده اند. سپس به کاروانسرا می رود. وزیر از اینکه کونور زنده است خوشحال می شود. او از کونور میخواهد که برود و استراحت کند. سپس به جلالی میگوید که جنگجویان را آماده کند تا به همراه گیخاتو برای سرکوب آشوب قبایل بروند. کونور این حرف را می شنود.
عثمان پیش افراد شیخ بزرگ می رود. آنها نقشه مسیر آمدن افراد ارغون خان را به عثمان می دهند تا طبق آن تدبیری بچیند.
در قبیله ماری به خاتون ها خبر می دهد که باردار است. آنها خوشحال می شوند. بوران پیش خاتون ها آمده و خبر میدهد که طبق گفته عثمان، جولیا در تلاش است که به آنها آسیب برساند و باید نقشه ای بکشند و کارش را تمام کنند. سلجان خاتون از بوران میخواهد که به تورگوت بیگ خبر بدهد که زودتر پیش ماری بیاید زیرا ماری خبر مهمی برای او دارد.
در قبیله، سرباز گوندوز طلاهای مالیات سوگوت برای او می آورد. گوندوز میگوید که طلاها را بین فقرا و درویشان سوگوت پخش کنند. وقتی بیگ ها می روند، عایشه پیش گوندوز آمده و میپرسد که چرا طلاها را بین افراد قبیله پخش نکرده است. گوندوز میگوید که نمیخواهد چشم افراد قبیله به آن طلاها باشد. سپس با درماندگی میگوید که گیخاتو و وزیر متحد شده اند تا قبایل را سرکوب کنند و از او نیز کمک خواسته اند. او میگوید که نمیداند چگونه باید از این شرایط بیرون بیاید.
کونور به چادر چوپان پیش عثمان می رود و خبر می دهد که گیخاتو می خواهد تمام قلعه های سرزمین را بگیرد و از گوندوز نیز کمک خواسته است. عثمان از اینکه گوندوز با گیخاتو همکاری میکند عصبانی می شود. تورگوت بیگ و کوسس میگویند که همراه عثمان خواهند بود. کمی بعد روگاتوس به آنجا آمده و به عثمان میگوید که چون قلعه ای ندارد او را فرماندار حساب نکرده اند و اجازه ورود او به ایزنیک را نداده اند. عثمان میگوید که خودش این را میدانست و میخواست روگاتوس خودش ببیند که بدون او نمیتواند به جایی برسد. سپس به روگاتوس میگوید پیش نیکولا برود، زیرا او میخواهد چیز مهمی به روگاتوس بگوید.
بعد از رفتن روگاتوس ، عثمان به تورگوت میگوید که به قبیله برود زیرا ماری خبر مهمی برای او دارد.