سریال جیران قسمت ۵ پنجم | دانلود و پاورقی

قسمت پنجم سریال جیران با حضور دوشیزه خدیجه تجریشی در محضر شاه آغاز میشود.
شاه خاتون را پس میزند؟
ناصرالدین شاه پشت بوم نقاشی ای که از خدیجه کشیده است نشسته و بر میخیزد. خدیجه وارد میشود. در لباس سفید. با حضور ندیمهاش خواجهای که برایش برگزیدهاند.
ناصرالدین شاه قاجار سبیبل را باقی گذاشته و ریش را زده است. میگوید:خدیجه نه، جیران. جیران غمگین و مضطرب است. خواجه را مرخص میکند.
شاه دور جیران میچرخد. جیران اشک میریزد. شاه میگوید عزیز آقا مرخصی. خاتون را هم با خودت ببر. هر دو بیرون میروند. شاه عصبانیاست و تنها.
دورهمی مهد علیا و ۴ زن عقدی!
در کاخ، مهد علیا نشسته در میدانگاهیست و درباره عروسهایش از جمله گلین صحبت میکند. بحث خلوتهای ملوکانه است. میان زنهای ناصرالدینشاه. تاجی، قلیانی دود میکند. شکوه هم به همچنین. تاجی میگوید هفتههاست رنگ خلوت شاه را ندیدهایم. گلین بیچاره هم که قلندر شده و تارک دنیا. ما چهار زن عقدی شاه به چه امیدی باید زندگی کنیم؟ مهد علیا میگوید به امید سلامت شوهرتان. تاجی میگوید که دختر دهاتی از تجریش به خلوت شاه رفته.
منع جیران از حضور در میان زنان حرمسرا
مهد علیا خاتونهای عقدی را میگوید بمانند، صیغهای ها و خواجهها را بیرون میکند.
عزیزآقا را احضار میکند و بازخواست. که این دختر تجریشی را چه کسی لقمه گرفته برای قبله عالم؟
مهد علیا ناراحت است از اینکه در جریان نبوده و اینکه جیران چرا نیامده. عزیز آقا میگه جیران خانم منع شده از معاشرت با اهل حرمسرا. و این تصمیم خود قبله عالم است.
خلوتی نه به نیت کامجویی از جیران
جیران و ناصرالدین شاه کنار همند. شاه میگوید به نیت کامجویی نخواندمت که بخواهی بترسی. بنشین. جیران مینشیند روی صندلی.
قرار سرخ میان جیران و ناصرالدین شاه
به جیران میگوید گفتم ساعتی تنها باشم با همقبیله خودم. همقبیله نیستند عاشق و معشوق؟ من درد عشق نکشیدهام. حالا نمیخواهم به اجبار تن به وصال بدهی. این ملاقاتهای بیجهت هم نه به کام عاشق است نه در شان معشوق. شما را مثل باقی زنها در صف سلام حرم میبینم. اما این خلعت، سرخیاش علامت بین ماست. هر وقت به سر کردی یعنی مشتاقی که کنار هم باشیم. که قرارِ هم باشیم.
سیاوش بی تاب است
در کاروانسرا، سیاوش به نیتِ خدیجه رهسپار میشود. جادوگر، عروسی در دست گرفته و به آتش میاندازد.
خواسته صدراعظم از شاه
به کاخ برگردیم. صدراعظم نوری و پسرش وارد میشوند. در محضر ناصرالدین شاه میخواهند صحبت کنند. نوریِ کوچک میگوید کاغذی حاوی مطالب موهن علیه دولت پخش شده است. شاه دستور قتل نویسنده شبنامه را میدهد. اما میرزا آقاخان میگوید که دستم بسته است. صدراعظم نیاز به اجازهی گذاشتن جاسوس در میان رجال دارد.
صدراعظم میگوید نوکر باید خوب حمایت شود تا خوب خدمت کنم. تجسس در این امور تکلیف دولت است. که گوش این دولت کر و چشمش کور نباشد. شاه اختیار تام میدهد.
هوس شاه عشق نیست
عزیز آقا به جیران میگوید من پیش سلطان آبرو دارم. سلطانی که با همه وجود عاشق شماست. جیران میگوید اسم هوس شاه شما عشق نیست.
مراسم سلام
شاه وارد میشود. ابتدا حال مادرش، مهد علیای ایران زمین را میپرسد. سپس به خوش و بش با تاجالدوله (تاجی)، شکوهالسلطنه، ستاره خانم و دیگران تا نوبت به جیران میرسد. جیران سبز بر سر کرده و قرمز نیست. پس آماده خلوت نیست. شاه چهره در هم میکشد و میرود.
دیدار سلمان و عزیز آقا
سلمان آقا نگران این است که نزدیکی صورت نگیرد.
احتمالات را مرور میکنند. سلمان میگوید هرکس مانع این عشق باشد از بین بردنش تکلیف ماست. آماده کارزار شوید.
سربازان میریزند به روستا، خان را میبرند. همه جا را به هم میریزند. خواجهها به سراغ پدر و برادر جیران میروند و آنها را فرا میخوانند. زنی فریادکشان به سراغ آنها میآید و میگویند آدمهای شاه ریختند و کدخدا را به فلک بسته اند.قراول، سلمان، به نجارباشی، پدر جیران میگوید تدبیر کن این قائله را. مادر نزاییده کسی را که به شاه نه بگوید.
پدرش نامه مینویسد به جیران. که سیاوش هم به امتناع تو از تمکین از پادشاه راضی نیست. دخترش را هم برای رساندن نامه به خواهرش روانه میکند.
در راه کاخ، طمع سلمانخان برای خواندن نامه به کار میافتد. به زور نامه را میگیرد و نام سیاوش را میفهمد. از خواهرِ جیران پیگیر نام و رسم سیاوش میشود.
سیاوش به روستا رسیده و فرضی فضول میگوید مرغ عشق از درخت پرید. دختر اوستات پرید رفت شهر. رفت شد سرسوگل. عروس شاه شد و رفت توی حرمسرا شد زن شاه مبارکه داداش.
سیاوش به سراغ اسدالله رفته و میگوید باید صبر میکرد. اسدالله میگوید صبر کردن یا نکردن همشیره ما چه دخلی به تو دارد؟ پدر جیران، محمدعلی بابت رابطه بین سیاوش و جیران،سیاوش را بازخواست میکند. سیاوش میگوید رفتم دست بیبیمعصومه را بگیرم که بیایم خواستگاری که او هم عمرش به دنیا نبود. زیر این چرخ لاکردار، دیگر خودم هستم و خودم. سیاوش کوتاهبیا نیست. چرخ تقدیر اگر دست پهلوان زنجیرپارهکن هم باشه باید به حق خودم برسم. تسلیم این طالع نحس نمیشم. تا مرگ میرم و به پر و پاش میپیچم. تا نفس آخرم!