سریال راهزنان قسمت ۲۶۶ دویست و شصت و شش

یاشار و الیاس در پارکینگ ساختمانی منتظر آمدن مرسل و گیر انداختن دستیار نوشاد هستند. تیپی مدام با الیاس تماس میگیرد، اما الیاس که منتظر تماس مرسل است، جواب نمی دهد. کمی بعد، مرسل با الیاس تماس گرفته و خبر میدهد که در حال آمدن به پارکینگ است و دستیار نوشاد او را تعقیب میکند. او از یاشار و الیاس میخواهد که قبل از اینکه دستیار نوشاد او را بکشد، دستگیرش کنند.
مرسل وارد پارکینگ شده و وقتی از ماشین پیاده می شود، دستیار مرسل اسلحه اش را به سمت او میگیرد. همان لحظه یاشار و الیاس سراغ او رفته و او را گیر می اندازند و اسیر میکنند.
شاهین به دفتر پیش هرمز می رود و سعی دارد او را در مورد کشتن نوشاد منصرف کند و او را نصیحت میکند، اما فایده ای ندارد. هرمز آماده شده تا پیش الیاس و بقیه برود. همان لحظه تیپی و فکرت می رسند و تیپی میگوید که کار واجبی با هرمز دارد.هرمز میگوید که عجله دارد و نمیتواند با او صحبت کند. سپس می رود. تیپی و فکرت دلخور می شوند. آنها هرمز را تعقیب میکنند تا به مرسل برسند.
جاندان به خانه تیپی پیش آتش و امینه و گونول می رود. او میگوید که میداند مرسل کجاست و از همه جزییات کارهای او خبر دارد. امینه متوجه نگاه های آتش و جاندان می شود. او از آتش میخواهد که داخل برود و به تیپی زنگ بزند. سپس به جاندان میگوید که از این به بعد تحت حمایت آنهاست و آتش را برای مراقبت از او میگذارد و بعد از اینکه مرسل را کشتند، میتواند جاندان و آتش را به هم برساند. جاندان لبخند رضایت می زند.
در ماشین فکرت به تیپی میگوید که آتش تماس گرفته و خبر داده است که جاندان جای مرسل را میداند و بهتر است که آنها حالا برگردند و کاری با مرسل نداشته باشند. تیپی قبول میکند.
داخل ویلا ، دستیار نوشاد به بقیه میگوید که اسم رمز کاپیتان، اسم او است و نوشاد ربطی به این قضیه ندارد و مرسل به خاطر اینکه خائن وطن است و دستش رو شده است، قصد تخریب نوشاد را دارد. مرسل با طعنه میگوید که اسم رمز او بزغاله است و کاپیتان اسم نوشاد است. یاشار میگوید که چرا او سریع دنبال مرسل آمده بود تا او را بکشد؟ دستیار نوشاد میگوید که نوشاد با او تماس گرفته و گفته بود که مرسل او را لو داده است و برای همین چنین قصدی داشت. هرمز میگوید که او حاضر به فروختن نوشاد نشده و دروغ میگوید، اما نوشاد همه آنها را فروخته است. سپس با شلیک اسلحه، دستیار نوشاد را می کشد. او از مرسل میخواهد که برود و میگوید طبق قولی که داده، مرسل آزاد است. مرسل از ویلا بیرون آمده و سوار ماشینش می شود. تیپی و فکرت که آنجا را زیر نظر دارند، او را می بینند.
هرمز به خانه می رود. خیریه با حرص میگوید که گفته بود که هرمز حق ندارد تا وقتی که دل مریم را به دست نیاورده، به خانه بیاید. هرمز میگوید که تا زمانی که به خانه نیاید نمیتواند مریم را ببیند و دل او را به دست بیاورد.