سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۸۲ سیصد و هشتاد و دو

اکین سریع کومرو را بغل کرده و او را به بیمارستان می برد. امیر با ییلدیز تماس میگیرد و خبر میدهد که کومرو را مسموم کرده و او را به بیمارستان برده اند. ییلدیز از او میخواهد که باز هم از کومرو به او خبر بدهد.
چتین در شرکت به اتاق دوعان رفته و خبر میدهد که کومرو مسموم شده است. دوعان سریع به سمت بیمارستان می رود.
در بیمارستان ، حال کومرو بهتر شده و در اتاق با اکین است. کمی بعد دوعان می رسد و حال کومرو را می پرسد. او از کومرو میخواهد که دیگر به خانه برگدد. کومرو که نرم شده، قبول میکند.
جمال پیش هاندان می رود و میگوید که کومرو مسموم شده است. هاندان نگران می شود. جمال میگوید که حال کومرو خوب است، اما مشکل اصلی اینجا است که کومرو به خانه دوعان برگشته است. هاندان به شدت عصبی شده و میگوید:«کومرویی که به خونه برگرده به درد ما نمیخوره.»
در خانه دوعان، همه سر میز شام جمع می شوند. ییلدیز از اینکه کومرو به خانه برگشته است، پیش دوعان ابراز خوشحالی می کند. کمی بعد هاندان سر زده به خانه دوعان می رود و میگوید که تازه خبر مسمومیت کومرو را شنیده و نگران شده بود. او سر نیز غذا می نشیند. دوعان و ییلدیز از آمدن او عصبی هستند. هاندان شروع به تعریف از دوران کودکی کومرو و متاهل بودن خودش با دوعان میکند و از هزینه هایی که دوعان برای آنها میکرد، صحبت میکند. او سعی دارد ییلدیز را حرص بدهد.
روز بعد، دوعان مدام با هاندان تماس میگیرد، اما او جواب نمی دهد. افراد دوعان همان لحظه جلوی ماشین هاندان را میگیرند و گوشی را به او می دهند. دوعان پشت خط است و از اینکه هاندان جواب تلفن او را نمیدهد، با او بحث میکند. سپس او را تهدید میکند که نمیخواهد دیگر او را اطراف کومرو ببیند و باید از کشور برود. هاندان با حرص میگوید که او دخترش را بعد این همه سال تازه پیدا کرده و به هیچ وجه او را رها نمیکند. سپس گوشی را به افراد دوعان پس می دهد.
اندر با تلفن با رفعت به بهانه طراحی لباس صحبت میکند و بحث را به هاندان میکشاند. رفعت از هاندان بدگویی میکند و میگوید که او وضعیت مالی خوبی ندارد و خودش را پولدار نشان میدهد.
جمال در خانه پیش هاندان رفته و خبر می دهد که موعد قسط بانکی او رسیده و صاحبخانه نیز پولش را می خواهد. هاندان عصبانی شده و میگوید که او تنها راه چاره رسیدن به پول، کشتن دوعان و رسیدن به میراث کومرو است.
روز بعد ییلدیز و چاتای و هالیت جان برای فوتبال به مدرسه جدید هالیت جان می روند. بعد از اتمام بازی، چاتای از ییلدیز میخواهد که دوباره با هم خانواده بشوند و همه چیز را از اول شروع کنند.