سریال جناب عالی قسمت ۷

حمید گرجی به جانشینان و اقوامش میگوید که باید چاه زندگی امیرعلی را پیدا کنند.او از ایوب میپرسد که در دانشگاهی که درس خوانده،درسی درباره گریم داشته اند؟ایوب میگوید:《بله ما واحد چهره پردازی داشتیم》
ایوب به همراه استادش وارد سفره خانه میشود. مرشد ضرب می گیرد و ورود استاد امید گل زاده را خوش آمد میگوید.یکی از گرجی ها میگوید:
《ما تعریف شما رو زیاد شنیدیم آقای گل زاده، تشریف بیارین با شما کار زیاد داریم》
مدتی بعد،همه گرجی ها دور حمید جمع شده اند و استاد در حال گریم او است.استاد که کارش تمام میشود از حمید میپرسد که راضی هست؟حمید میگوید که هیچ تغییری نکرده است،او میخواهد طوری گریم شود که کسی او را نشناسد.گل زاده یک خال گوشتی کنار دماغ حمید میگذارد.
حمید به همراه دو تن از جانشینان خود به راه میافتد.
آنها پیش سوپری محله امیرعلی میروند.پیرمرد سوپری میپرسد که برای تحقیق آمده اند؟حمید میپرسد که از کجا فهمیده است؟سوپری میگوید که از آنجایی که سه نفری آمده اند و تخته شاسی در دست دارند و صورتشان را هم گریم کرده اند.او می گوید که امیرعلی را می شناسد و پسر خوبی است و خانواده خوبی هم دارد.حمید میپرسد از کجا فهمیده که درباره امیرعلی تحقیق می کنند؟سوپری میگوید:《از ترکیب سه نفری تون که شبیه فیلم هاست،میخواین سراغ آدم خوبه قصه ها برین》حمید میپرسد که امیرعلی صفت بدی هم دارد؟در خانواده اش آدم بدی مانند معتاد،شورشی و دزد هست؟
بقال میگوید که نه فقط در خانواده شان یک دایی فضول دارند و از حمید میپرسد که مگر میخواهد ازدواج سر نگیرد که دنبال خصوصیات بدش هستند و خوبی هایش را نمی نویسند؟حمید به جانشینانش میگوید که خصوصیات خوب امیر علی را هم بنویسند.
حمید به همراه جانشینهایش زنگ خانه همسایه ها را میزند و از آنها درباره امیرعلی پرس جو میکند،اما هیچ کس بدی امیرعلی را نمیگوید و همه او را فرشته میدانند.مدتی بعد،حمید و جانشینانش کنار سوپری نشسته اند و مشغول خوردن شیر کاکائو و کیک هستند.جانشینان حمید میگویند که مگر میشود آدم در زندگی اش هیچ حفره ای نداشته باشد.حمید میگوید:《ما اینقدر اینجا میمونیم تا حفره بدست محل رو ترک کنیم》
حمید به عکاسی محل میرود.عکاس میگوید که پنج سالی است که با امیر علی قهر است.حمید از عکاس میپرسد که امیر علی خصوصیت بدی داشته یا از خط قرمزی رد شده است؟عکاس میگوید که فقط خیلی غذا میخورد.سپس به حمید عکسهایی از بچگی های امیر علی میدهد و میپرسد که دخترش چه کاره است که میخواهد با امیر علی ازدواج کند؟حمید میگوید که دخترش در سازمان کل کنترل همه چیز است.حمید دسته ای پول به عکاس می دهد و با عکسها میرود. همان موقع کریمی برای گرفتن فتوکپی وارد عکاسی می شود.عکاس میگوید که امیر علی میخواهد دختر مردی که همین الان از در خارج شد را بگیرد.
در سفره خانه عکس های قدیمی امیر علی دست به دست میشود و هر کدام از گرجی ها حرفی میزنند به مضمون اینکه کار امیر علی تمام است و میخواهند جلسه ای با نمایندگان مجلس بگذارند تا عکس ها را رو کنند.
ایوب با شخصی به نام آقای فراهانی صحبت میکند و از او میخواهد که تعدادی آدم برای نقش وزیر انتخاب کند که قیافه هایشان هم به وزیر بودن بخورد،ولی وزیر ارشاد را خودش شخصا انتخاب می کند.سپس تعداد افرادی را که لازم دارد میگوید و تاکید می کند که سنشان باید بین چهل تا شصت سال باشد.
امیر علی به همراه بابک به وزارتخانه برای جلسه می روند.معاون های امیر علی برای استقبال می روند و میگویند که وزرا رسیده اند و منتظر هستند.امیر علی وارد سالن میشود و عکس های شخصی خودش را میبیند که پوستر شده و به دیوار چسبانده شده اند.امیر علی میپرسد که عکس ها برای چیست؟معاونان امیر علی میگویند که جلسه را زودتر شروع کند.امیر علی به همه خوش آمد میگوید.یکی از وزرا پستری را باز می کند که عکس کاروان سرای قدیمی است.او میگوید که این روستا به آب و برق و خانه احتیاج دارد و سی پنج نفر هم خانه وار دارد.امیر علی میگوید دستور میدهد تا پیگیری کنند،اما معاونان میگویند که اسم روستا هماهنگی است و او هم وزیر وزارت هماهنگی است و خودش باید رسیدگی کند.امیرعلی قبول می کند.
بعد از جلسه،امیر علی از معاونان میپرسد که عکس ها را از کجا آورده اند؟آنها میگویند که از یکی از دوستانش گرفته اند.امیر علی از بابک میپرسد که عکسها را او به آنها داده است؟بابک میگوید که کار او نیست و تحقیق میکند.در همین زمان به امیر علی خبر میدهند که نامزدش آمده است.نازنین به امیر علی میگوید که به خواستگاری رفته و دیروز برای تحقیق به محل آمده اند.امیر علی اظهار بی اطلاعی میکند،اما نازنین باور نمیکند و با قهر میرود.