سریال جیران قسمت ۱۴ چهاردهم
پخش شده از پلتفرم فیلیمو در سینمای خانگی

برای دانلود سریال جیران قسمت ۱۴ کلیک کنید
عروسی ملکزاده و کاظم میرزا در حیاط دربار در حال برگزاری است.
رقصهای محلی ترکمنی، روی فرشهای در کنار هم پهن شده خبر از آغاز زندگی مشترک میان دو خانواده صدراعظم و پادشاه میدهد.
thornhill rd canton mi
لبخند رضایت بر چهره تاجی است. مهد علیا هم لبخندی هم به رضایت میزند و هم گوشه چشمی به سلمان دارد. خواجهها لااقل وانمود میکنند که راضیاند.
چشم صدراعظم اما به انگلیسیهاست.
منتظر لقب گرفتن پسرش و تایید ولیعهدی شازده معین است.
فاضلخان با صدراعظم صحبت میکند.
میرزا آقاخان میگوید دو نفر باید لقب بگیرند.
روسها هم منتظرند. سفرا میخواهند درباره ولیعهدی قول بگیرند.
ناصرالدین شاه وارد میشود. وقتی نشست میگوید صدر اعظم نیستی، پدر داماد ما هستی. کنار من بنشین.

پهلوانان با نظر سلمان در حال آماده شدن برای کشتی هستند. زانوی چپ پهلوان اسفندیار ناخوش است.
اما حاضر شده پا به میدان بگذارد. قرار میشود که هر پهلوانی با اسفندیار میخواهند سرشاخ شوند،
پای چپ آنها را نگیرد و او هم همینطور.
بهادر اما قبول نمیکند و میگوید اینجا میدان کشتی است.
هرکس نمیتواند نیاید وارد میدان نشود. من آمدهام کشتی بگیرم و بازوبند را بگیرم.
بهادر و سیاوش با هم درگیر میشوند. سلمان هم به بهادر میگوید نگذار وسط مراسم جان تو را بگیرم.
در کشتی پهلوانی فینال، فاضل به سراغ پادشاه میآید و میگوید سفیر روس گفته که حضرت همایونی هنوز باخت شرطبندی سال گذشته را پرداخت نکردهاند.
ناصرالدین شاه میگوید که اگر توانستند پهلوان ما را شکست دهند دو برابر میپردازم.

بهادر پیروز مسابقه میشود و این موضوع برای درباریها گران تمام شده. شازده بصیر هم به آنها طعنه میزند.
اگر کسی میخواهد بازوبند پهلوانی را بگیرد حالا باید با پهلوان دیگری هم کشتی بگیرد. او کیست؟ سیاوش!
شاعر را میآورند تا شعر بگوید و بزم را با صفا کند. شعر میخواند و صله میگیرد.
در میان شعرهایش از شاهزاده معین که ولیعهد است میگوید. مهدعلیا ناراحت میشود.
سلمان دلخور است. کاظم و پدرش خوشحالند.
سفیر انگلیس و سفیر روسیه هم خوشحالند.
ناصرالدین شاه هم خوشحال نیست.
در ادامه میبینیم که عباس میرزا و مادرش در راه تهران هستند.
مادرش درباره جیران، خدیجه تجریشی میگوید که مانعی است که باید از سر راه بردارند.
نوبت مسابقه فینال است. سیاوش برنده میشود. در نهایت سیاوش پهلوان اسفندیار را ارج میگذارد.
بازوبند و کمربند را شایسته پهلوان اسفندیار میداند.
نوبت تعیین لقب و نشان میرسد. قرار است به دست پادشاه به داماد نشان نصب کنند.
نشانی از طلای خالص و درجه ۱. لقبی که از پادشاهان سلجوقی تا امروز به کسی اهدا نشده است به او داده میشود.
نام تازه میرزا کاظم خان نوری نظامالملک خواهد شد.

شاه به او میگوید تلاش کن تا سربلند شوید.
روشنآغا از پشت درختها میبیند که کاروان عباس میرزا به کاخ رسیده است. عباس میرزا میرود در جمع سفیرها مینشیند.
پادشاه از این موضوع نگران میشود. بر میخیزد.
کفایت سلطان وانمود میکند که برای او خط و نشان میکشد اما در نهایت میبینیم که با او قراری داشته است.
یک به یک مراسم را ترک میکنند. کاظم میگوید ما هم برویم. ملکزاده قبول نمیکند.
عزیز آقا از جیران میخواهد که آنها هم بروند. نقره پریشان است ولی روشن آقا خوشحال است.