سریال نیسان آبی قسمت ۱۹ | خلاصه داستان
نیسان آبی ۱۹
جمشید در حال صحبت با آتوسا است که رضا از پشت در میشنود و تاسف میخورد. جمشید وانمود میکنه با جهان صحبت میکند.
رضا میگوید آن از بالکن که میگفتی با جلال حرف میزنی، این از توالت که با جهان! تو داشتی میگفتی من دلم میخواد پیش تو باشم که.
زری هم پیگیر صحبتهای آتوسا با جمیله، اسم مستعار جمشید است. زری به روی آتوسا میآورد که جمیله مرده است.
آتوسا میگه من جدیدا با یک آقایی آشنا شدم که نمیخواستم بگم. اسمش رو جمیله سیو کردم. اسمش آقا پدرام هست.
قرار میشود برای آتوسا خانه پیدا کنند که از آنها جدا شود.
- تبلیغ moveve
جهان در حال صحبت با خواهرش برای خواستگاری از کسی است.
جهان زنگ میزنه جمشید میگه حماسهساز ملبورن، خداداد اومد یه لگد هم زد رفت.
کامبوزیا و پانتهآ به هر کلکی بود خودشون رو تونستن برسونن استانبول.
رضا نگران کامبوزیا ایناست که زنگ میزنند رسیدن ساحل ببک. صحنه رسیدنش با صحنه و سریال و موسیقی بوی پیراهن یوسف پیش میرود.
آتوسا زنگ میزند به جمید. برای اینکه اتاقی هتلی چیزی پیدا کند که همدیگر را ببینند. با هم برای یک ساعت بعد قرار میگذارند.
جمشید میره و با آتوسا جا کرایه میکنن.
قراره زری حالا بیاد با آتوسا همونجا با هم برن خرید!
در حالی که جمشید رفته دوش گرفته زری که زود میآید وارد میشود.
بو میبره که کسی در خانه بوده و فنجانها و لیوانها و قهوه و شربت همه جفت هستند.
جمشید در حالی که رعشه گرفته از پنجره بیرون میافتد و غش میکند.
سعید که با دذختر ترک در ارتباط است، ماموریتش لت و پار کردن افرادی است که دنبالشان است.
ممدرضا میخواهد کار را یکسره کند. به خاطر همین به سراغ کاملیا میآید که در کافه است.
گل میآورد برایش و اگر آن ترک شیرازی را غلط میخواند. میگوید من بغض دارم اومدم جواب محکم بگیرم که یا برم یا بیام. فقط هرچی میخوای بگی بگو اما نه رو نگو. کاملیا آیندهت رو عاشقانه برات میسازم. گشتم کف استانبول توی تکسیم یک زیرپله پیدا کردم میکنیمش کاملیا بیوتی. کاملیا میگه ما مناسب هم نیستیم. با هم فرق داریم. محمدرضا میگه این یعنی نه یا یعنی آره ولی ناز دارم؟ کاملیا میگه من فعلا قصد ازدواج ندارم اگر هم داشته باشم انتخاب من شما نیستین. محمدرضا با خودش میگه بهرام فاتح انتخابت بود؟
رضا زنگ میزند با همسرش به کسی که آدمپران است برای سوئد و آلمان. او میگوید فقط میتونم قول یونان را بدهم.
همین روزهاست که کرونا میآید.
زری میخواد برای جمشید سورپرایز بگیرد. با آتوسا در رابطه با اون مشورت میکند. زری از آتوسا درباره پدرام میپرسد و او را برای میهمانی جمشید دعوت میکند.
جمشید رفته و با مرغهای دریایی خلوت کرده. به او زنگ میزنند.فیلمنامهنویس قدیمی افعی ۲ خبر میدهد که تمام شده و قرار میشود اول برای جمشید هاشمپور بفرستند.
محمدرضا هم که شکست عشقی خورده آمده پیشش و ماجرا رو تعریف میکنه.
جمشید از. پشیمانی خودش حرف میزند و محمدرضا فکر میکنه با اون هست. جمشید به استیصال رسیده.
سعید از محمدرضا برای خفتکردن ایرانیهایی که قرار بوده خفت کنن و صاحاب استانبول میگویند میخواهد همراهیاش کند. اشارهای به میلاد حاتمی.
محمدرضا زنگ میزدنه به ستاری. برای اینکه از اون بپرسه که قرار میشه فردا برن.
جمشید به آتوسا زنگ میزنه قرار میشه نیم ساعت دیگه بره پیشش که کار مهمی داره رو بگه
جمشید رفته سراغ آتوسا و میگه عاشق زنو بچهام هستم. آتوسا میگه دربارهش حرف زده بودیم. جمشید میخواد ازش که همه چی اینجا دفن بشه و بین اونا هرچی بوده تموم بشه.
در حالی که جمشید اومده تو، آتوسا،که حالا آتوسا خانم شده هدیهای که برای روز مرد برایش خریده بوده، عطر را به او نشان میدهد و میزند.
جمشید میگه صلاح نیست اینجا بمونی. برگرد ایرا. بلیت میگیرم برگرد.
در لحظه آخر، رضا خرسند پشت در است و میگوید جلال این است؟ و میزند در گوشِ جمشید.