سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۲

قسمت جدید سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۲ دوم در روز چهارشنبه اول سال ۱۴۰۱ پخش میشود.
آنچیزی که پیش از قسمت ۲ دوم سریال ساخت ایران گذشته است را مرور میکنیم:
چهار نفر در حال رفتن در خیابان هستند در تهرانِ دهه اول بعد از انقلاب، روایت میکنند که:
دایی من آشپز گارد شاهنشاهی بوده. انقلاب که میشه صندوق رو توی مطبخ قایم میکنه. یک روز می ریزن توی کاخ میگن کاخ پلمب شما هم بمونین خونههاتون. دایی هم میمونه خونه و جعبه هم اونجا و دایی توی کف. پولش قدر ۵ تا اتوبوسه. یک چهارلیتری توی ماشین دارن که به گشت میرسن.
نوحه آهنگران میگذارند به جای آهنگهای غیرمجاز. که ایست دمیدهند و میایستند.
با بیسیمهایی که در ماشین هستند وانمود میکنند که بسیجی هستند که آهنگ میرود روی پریای شهرام شبپره و آنها را پیاده میکنند.
همزمان حمله میشود و بمبباران میشود. فرار میکنند. به جایی میرسند که ساختمانی قدیمی است. از دیوار بالا میروند.
نگهبانی روی آنها اسلحه میکشد. در نهایت فرار میکنند و میرسند به ماشین. در ماشین صندوق را باز میکنند و میبینند. لوح نوشتهای قدیمی و باستانی.
سر اینکه کجا بگذارند حرفشان میشود. یکی از آنها میخواهد پیش خانه پدرزنش بگذارد که دیگران مخالفند. همسر آیندهش و خانوادهاش چند روزی نیستند و تصمیم میگیرند با هم وارد آن}ا بشوند تا یک مالخر پیدا کنند و آن را بفروشند.
خانهای لوکس و اشرافی است.
برای خوردن کلهپاچه می روند که آژیر خطر حمله را میزنند.
در صحنه بعد میبنیم که جعبهای در دریا کنار یک قایق یک غواص بسته بزرگی را پیدا می کند و داخل قایق میگذارد.
غواص بیرون میآید و صندوقها را که ۱۶ تا هستند در می آورند.
خبر سرقت لوح هخامنشی در موبایل غواص (با بازی امین حیایی) را میبینیم. پسرش زنگ میزند و میگوید چیزی درباره کوتوله سرخ میدانی که قرار است به زمین بخورد و همه چیز را نابود کند؟ پدرش میگه منظور فریکوتولهست. پسرش میگه جسی دوستش در نیویورک پدرش مدیر پروژه کوتوله سرخ در ناسا است.
مامورها میرسند و عدهای قصد قایم کردن بسته را از داخل قایق دارند. عدهای گرفتار میشوند و گیر میافتند.
اتفاق در جنوب ایران رخ میدهد. غلام (امین حیایی) شسته که خانم هدایتی فروشنده (آبا بازی ناهیتا درگاهی) پشت میز مینشیند. غلام میگوید اگر مثل بار قبل تا بلند میشی پلیس جای تو مینشیند بنشینید. هدایتی میگوید من نقشی نداشتم. من جنسها را گرفتم و یک قلم آن کم شده. هدایتی میگوید جنسهای من زیر آب است و فقط شما میتوانید کمک کنید. غلام ناز میکند.
شخصیتی که نادر سلیمانی بازی میکند آمده و میگوید تشریف ببرید. به خاطر کارهای شما رفتهام انگشت زدهام تعهد دادهام غلام را آزاد کنم. بحث افزایش رقم میشود. صحبت از یک کراواتی است که زنش را گذاشته فرستاده اینجا. هدایتی میگوید من به کمک شما احتیاج دارم ولی شما اینطوری میکنید بیغیرت هستید.
در تصویر بعد میبینیم که هدایتی با شخصیتی که نادر سلیمانی بازی میکند خودشان وسط دریا در قایق هستند. غلام هم مشغول گشتن در آب است. میگوید کف دریا را جارو کردهاند و چیزی نیست.
بعد از چند بار اشاره غلام به شوهر خانم هدایتی او میگوید شوهر کیه؟ حنیف، شریک من است. میفهمی؟ غلام که خیالش راحت شده انگیزه پیدا میکند و میخواهد برود پیدا کند. زن به خاطر بدهیهایش جنس میبرد و میآورد.
در جنوب، جنسها هنوز پیدا نشدهاند.
در تهران، در شرکت، ظلی، کسی که از ستاره هدایت (آناهیتا درگاهی) طلب دارد میزبان اوست.
ظلی، به هدایت چشم دارد. ستاره هدایت به ظلی خبر میدهد که جنسها در آب افتاده و خبری از آنها نیست.
پیشنهاد این است که آفیس جدید در دوحه را برای مدیریت داخلی در اختیار ستاره هدایت بگذارد. همکار ظلی دنبال جلب ستاره است. ظلی مخالفت میکند. غلام به ستاره زنگ میزند و دلداری میدهد.
غلام دل را به دریا میزند و فرودگاه میرود.
در یک باشگاه، نقشی که مجید صالحی بازی میکند در حال آموزش کشتی است. غلام وارد میشود و سلام میدهد. او پسر دایی غلام است.
همان زمان ماشینی با دو دختر کنارشان مینشیند. شماره میخواهند که مردی از آن ماشین غیرتی میشود و درگیر میشوند.
با غلام به خانه میروند بچهها به استقبال او میآیند و هدیهها را میگیرند.
هاشم مک کویین (رضا نیکخواه) در حال شطرنج بازی با نوذرخان (سعید امیرسلیمانی) است.
غلام میرسد و سلام میدهد. تیشرت استیو مککویین برایش کادو آورده است.
نوذر از غلام میپرسد سفارشی که دادم از بندر بیاوری آوردی؟ هاشم میپرسد چی سفارش دادی؟نوذر کتمان میکند.
غلام جنس را به نوذر میدهد. و از او میخواهد که خالکوبی نام عشق قبلی اش را به ستی برای ستاره تبدیل کند.
نوذر در حال تتو کردن است. کسی ترمیم میخواهد. نامش مهراب است. نوذر میگوید قبلا گریمر سینمای سابق بودم و من گریمور فردین بودم.
ستاره از غلام برای اینکه تا اینجا آمده عذرخواهی میکند. مرتضی به یکباره سر میرسد.
گریم مهراب تمام شده و میرود.
آقا هاشم وارد خانه میشود و نان خریده. اما انگار همیشه دیر میآید و بچهها در راه مدرسه هستند. هاشم در یک سریال بازی میکند و نقش جدی ای ندارد.
هاشم پشت موبایل ویدئوی سرقت آثار تاریخی را میبیند. بحث به تاریخ میرسد و مرتضی و غلام از تاریخ هیچ چیز نمیدانند.
مرتضی و غلام و ستاره با هم میروند دم شرکت ظلی. قرار میشود خشونت به خرج ندهند اما مرتضی میخواهد درگیر شود. با چوب و چماق به شرکت ظلی حمله میکند.